♥آرزوهای کاغذی♥
همه چی از همه جا
 
 
یک شنبه 24 دی 1398برچسب:, :: 21:14 ::  نويسنده : آیلا جون

سلام.

ب وبلاگ من خوش اومدين.من تو اين وبلاگ سعي كردم همه چي بذارم ولي خب بازم منتظر نظراتتون هستم ك بگيد چي ميخواييد تا براتون بذارمش.

از تمام صفحه ها ديدن كنيد و تو نظر سنجي اين وب خوشمل شركت كنيد.

من هر روز آپم ولي کامنتا خيلي كمن.

خب كامنت بذارين ديگه.چيزي ازتون كم ميشه؟؟؟خواهش میکنم کامنت بذارین.

بازم میگم اگه مایل ب تبادل لینک هستین منو با عنوان♥آرزوهای کاغذی لینک کنین.

راستي كليك راست تو اين وب ممنوعه تلاش نكنين.

آها آها راستی تازه یادم اومد به این چت روم هم سر بزنین

chatsaba.ir

بابای 

ayla

 



سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 11:22 ::  نويسنده : آیلا جون

طریقه خریدن هندون توسط بابام:

بو کردن هندونه

پرت کردن و گرفتنش از رو هوا

وزن کردن با دست

شمردن خط های هندونه

زدن روی هندونه و شنیدن صدای مورد نظر

نگاه عالمانه ب اطرافیان در میوه فروشی(ینی اره آقا من این کارم)

خریدن هندوانه

آوردن ب منزل

همه رو چنگال ب دست جم کردن

دست و سوت و جیغ و هورای حضار

پاره کردن هندوانه

پذیرایی از اهل منزل با هندونه سفید و با طعم خیار

 



سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 11:14 ::  نويسنده : آیلا جون

یارو تو شبکه ی آی فیلم میگه بت من و سوپرمن خیالین......سریالهای ایرانی قشنگن ک واقعین

عزیز من یارو با مقنعه میره تو حموم....واقعیه؟؟؟



سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 10:57 ::  نويسنده : آیلا جون

دیوار موسسه بیمه رو تازه رنگ کرده بودن کنارش نوشتن«لطفا روی دیوار چیزی ننویسید»

یکی اومده با اسپری روش نوشته:« چشم آقا شما جون بخواه»....



سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 1:26 ::  نويسنده : آیلا جون

اگه دیدی پسری سینشو سپر کرده،سرشو بالا گرفته و زبونشو درآورده،تعجب نکن اتفاق مهمی نیفتاده!داره زیپ شلوارشو بالا میکشه



سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 1:14 ::  نويسنده : آیلا جون
 
داداش کوچیک دوستمو بردیم آمپول بزنیم …
پرستار گفت : بخواب آمپولتو بزنم …
بچه گفت : خوابم نمیاد


دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 16:15 ::  نويسنده : آیلا جون

قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از بابا
بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : با سخاوت شدن

قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و نان
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی

قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارک سر کوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت کامل.

قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن

قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه
نتیجه اخلاقی : با ادب شدن

قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت
نتیجه اخلاقی : متواضع شدن

قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث
بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن

قبل از ازدواج : رفتن به اماکن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم

قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : آموزش های کاربردی و مفید 


 



دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 16:9 ::  نويسنده : آیلا جون

صبحگاه:

فرمانده: پس این سربازه ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !)

کجان؟

معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن

ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...

سلام سارا جان

سلام نازنین، صبحت بخیر

عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر

سلام نرگس

سلام معصومه جان

ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی



...



صبحانه:

وا...اقای فرمانده، عسل ندارید؟

چرا کره بو میده؟

بچه ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفغ میکنه

آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم


...



بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)


فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید

وا نه، لباسامون خاکی میشه ...

آره، تازه پاره هم میشه ...

وای وای خاک میره تو دهنمون ...


من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...


...



ناهار

این چیه؟ شوره

تازه، ادویه هم کم داره

فکر کنم سبزی اش نپخته باشه

من که نمی خورم، دل درد میگیرم

من هم همینطور چون جوش میزنم

فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!

بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟

برو خودت غذا درست کن

والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی کنم، حالا واسه تو..




چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد


...



بعد از ناهار

فرمانده: کجان اینا؟

معاون: رفتن حمام


فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد ، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه ها گم میشود...

هوووو....بی شعور

مگه خودت خواهر مادر نداری...

بی آبرو ******** بیرون...

وای نامحرم...

کثافت حمال...

(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!!)




...




بعد از ظهر

فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟

یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟

جوجه بدون برنج

رژیمی عزیزم؟

آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.



...




شب در آسایشگاه

یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟

فرمانده: بله بسیار زیاد!

خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم

فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!!

فرمانده میره تو آسایشگاه:

وا...عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو

راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو

فرمانده: بلندشید برید بخوابید!

همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبرو هم نشسته اند

فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟

واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم.

آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده

فرمانده: به من میگی فری؟؟ سرباز! بندازش انفرادی.

سرباز: آخه گناه داره، طفلکی


مهشید: ما اومدیم سربازی یا زندان! عجبا 


 



دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 14:57 ::  نويسنده : آیلا جون

قبل از ازدواج :
پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم.
دختر: می‌خوای از پیشت برم؟
پسر: حتی فکرشم نکن!
دختر: دوسم داری؟
پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!
دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟
پسر: نه! برای چی می‌پرسی؟
دختر: منو می‌بوسی؟
پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.
دختر: منو می‌زنی؟
پسر: دیوونه شدی؟ من همچین آدمی‌ام؟!

 

دختر: می‌تونم بهت اعتماد کنم؟!

 

پسر: بله.
دختر: عزیزم!
.

.
.

بعد از ازدواج :
 
کاری نداره از پایین به بالا بخون متن قبلی رو!!!


 



دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 14:56 ::  نويسنده : آیلا جون

حالت چشم هنگام درس دادن استاد سر کلاس :

(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)

 

وقتی استاد خبر امتحان رو میده :

(o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) ...

 

... موقع امتحان:

(←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)

 

وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:

(↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)

 

 

وقتی که نمره ها رو میزنن :

(͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏)‬



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد

درباره وبلاگ


سلوووووووووووم.بوبلاگ من خوش اومدین.اینجا همه چی هس هرچی ک بخوایید.با تبادل لينك موافقم.اگه خواستین منو لینک کنین لطفا با عنوان♥آرزوهای کاغذی♥لینک کنین.اگرم استخونای انگشتتون درد نمیگیره کامنت بذارین.ممنون ميشم عضو وبلاگم شين.منتظرم.امیدوارم از مطالب خوشتون بیاد.بابای
چشم
آمپول آقایون قبل و بعد از ازدواج - طنز اگه دخترا سربازی میرفتن قبل از ازدواج..بعد از........... حالت چشم یکم فک کن عاقبت زن گرفتن بدون شرح تفاوت در ........؟! بیچاره دخترا چن تا از فرقای دخترا و پسرا بسلامتی... راه های ساده برای روانی کردن زن هایتان! مزایای اینترنت در ایران وااااااااااااای؟! سوالای ایرانی
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دخمل ناز و آدرس dokhmale-naz.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان